معرفی کتاب « دعبل و زلفا» نوشته مظفز سالاری
کتاب دعبل و زلفا سرگذشت شاعری معروف به نام دعبل است. اثر روایتی عاشقانه از آشنایی و زندگی پر فراز و نشیب دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت علیهم السلام و همسر سازش ناپذیرش زلفا.
نام کتاب | دعبل و زلفا |
نویسنده | مظفر سالاری |
ناشر | انتشارات آستان قدس رضوی |
توزیع و پخش | به نشر |
سال چاپ | 1395 |
تعداد صفحات | 330صفحه |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | تاریخی مذهبی |
کشور سازنده | ایران |
شخصیت اصلی (راوی) | دعبل |
خلاصه ای از داستان
دعبل خزاعی یکی از مشهورترین شاعران و مدیحه سرایان اهل بیت بود در دوران عباسیان«حکومت هارون الرشید و مامون عباسی »در طی قرن دوم و سوم هجری می زیست. این کتاب ماجرای عاشقانه ی میان دعبل و همسرش زلفا را روایت می کند. تنها موضوعی که در این کتاب وجود دارد مربوط به دعبل و زلفا نیست بلکه به شرایط اجتماعی سیاسی دوره عباسی و همچنین زندگی اهل بیت همچون امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) می پردازد. در خلال داستان با شخصیت دعبل خزایی و حکام آن زمان و همچنین آشنایی با دوستان و دشمنان اهل بیت در دوره ی مورد نظر را نیز فراهم می کند و اطلاعات خوبی در باره ی هر کدام به دست می دهد.شخصیت های شاخاص در داستان
کتاب سه شخصیت اصلی دارد زلفا، دعبل و طبیب، و با جلورفتن داستان هر یک از این شخصیت ها متاثر از کرامات و عشق اهل بیت مسیر تکامل خود را طی می کنند.مشخصات نویسنده
مظفر سالاری متولد سال ۱۳۴۱ در یزد است، از دوم دبستان که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شد عشق به ادبیات هم دروجودش روشن شد و باعث شد عشق نویسندگی در ایشان روشن شود. ایشان بعد از اخذ مدرک دیبلم رهسپار حوزه علمیه شدند و همچنان فعالیتاش را با نشریات کودک و نوجوان جدی کردند. آقای سالاری علاقه ای خاص به ادبیات کودک و نوجوان دارند . شاید علل عمده معروفیتشان چاپ کتاب «رویای نیمه شب» باشد. داستانی تاریخی در مورد دوست داران امام زمان(عج) که طرفدار زیادی پیدا کرد. مظفر سالاری برای کتاب « نیمه شبی درحله » درسال ۸۳ نامزد ﮐﺘﺎب ﺳﺎل جمهوری اﺳﻼﻣﯽ و ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه ﮐﺘﺎب ﺳﺎل وﻻﯾﺖ و همچنین برگزیده ﮐﺘﺎب ﺳﺎل ﺳﻼم ﺑﭽﻪها وپوپک شد.از اثار ایشان می توان به « سفرنامهی الیزابت»؛ «دعبل و زلفا»؛ «رویای نیمه شب»؛ «درون مایه ها و دستمایه های نمایش قرآنی»، « قایق راندن به اقیانوس»، « قصههای من و ننه آغا»، «گشایش داستان» اشاره کرد.
نظر منتقدان درباره کتاب«دعبل و زلفا»
اسدالله شکرانه، کارشناس ادبیات داستانی و مدیرکل اسبق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یزد نیز در نشستی به تبیین ابعاد و بنمایههای رمان جذاب «دعبل و زلفا» پرداخت و گفت: «این رمان، یک اثر دینی است که شخصیت تاریخی و ادبی دعبل را روایت میکند. بنمایه دینی این اثر، بسیار بارز و نشاندهنده بینش و شخصیت دینی و مذهبی نویسنده است.
این روایت جذاب از شخصیت دعبل خزاعی است. بنیعباس در دوران حکومت ظالمانه خود سعی در ارائه دینی بودهاند که ساخته آنها و منطبق بر خواستها و امیال این حکومت جور است، اما شخصیتهایی همچون دعبل در دل تاریخ در مقابل این دین ساختگی میایستند و بنیعباس را به جدیترین شکل ممکن رسوا میکنند.»
این کارشناس ادبیات، حضور و بروز توصیفها، احساسات و تخیل قوی نویسنده اثر را جزو بنمایه ادبی داستان دعبل و زلفا دانست و گفت:« نویسنده در این رمان با توصیفهای زیبا و شیرین خود که به آرایههای ادبی تزیین یافته است، نوشتهای جذاب و دلپذیر را به خواننده عرضه کرده است و البته در کنار این بنمایه ادبی، مذهبی اثر، بروز جدی دارد و در واقع مظفر سالاری، غیرت دینی خود را در قالبی ادبی ارائه کرده است.»
این روایت جذاب از شخصیت دعبل خزاعی است. بنیعباس در دوران حکومت ظالمانه خود سعی در ارائه دینی بودهاند که ساخته آنها و منطبق بر خواستها و امیال این حکومت جور است، اما شخصیتهایی همچون دعبل در دل تاریخ در مقابل این دین ساختگی میایستند و بنیعباس را به جدیترین شکل ممکن رسوا میکنند.»
این کارشناس ادبیات، حضور و بروز توصیفها، احساسات و تخیل قوی نویسنده اثر را جزو بنمایه ادبی داستان دعبل و زلفا دانست و گفت:« نویسنده در این رمان با توصیفهای زیبا و شیرین خود که به آرایههای ادبی تزیین یافته است، نوشتهای جذاب و دلپذیر را به خواننده عرضه کرده است و البته در کنار این بنمایه ادبی، مذهبی اثر، بروز جدی دارد و در واقع مظفر سالاری، غیرت دینی خود را در قالبی ادبی ارائه کرده است.»
نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب«دعبل و زلفا»
+متن کتاب کاملا شما را با خودش همراه می کند. صحنه ها خیلی خوب توصیف شده خصوصا لحظه دیدار با امام رضا(ع). توصیه ام این هست که حتما این کتاب را بخوانید.
+وقتی این کتاب را شروع می کنید محاله که بتوانید کتاب را روی زمین بگذارید.
+یک مستند کاملا زیبا و تاریخی از شاعری که تنها اسمش را شنیده بودم و با خواندن این کتاب انگار تمامی صحنه ها از جلوی چشمم رد می شدند.
+طرفدار ژانر تاریخی نیستم. اما کشش این داستان انقدر زیاد بود که رها کردنش ناممکن بود.
+مظلومیت امامان عزیزمان در این داستان کاملا مشخص است.
+وقتی این کتاب را شروع می کنید محاله که بتوانید کتاب را روی زمین بگذارید.
+یک مستند کاملا زیبا و تاریخی از شاعری که تنها اسمش را شنیده بودم و با خواندن این کتاب انگار تمامی صحنه ها از جلوی چشمم رد می شدند.
+طرفدار ژانر تاریخی نیستم. اما کشش این داستان انقدر زیاد بود که رها کردنش ناممکن بود.
+مظلومیت امامان عزیزمان در این داستان کاملا مشخص است.
برش هایی از کتاب
+دختر با چابکی درون خمره گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های هلو و انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش. صدای سم اسبی شنیده شد. در خمره پنهان شد و میوه فروش سبد انجیر را روی خمره گذاشت...
+دعبل سوار گاری شد و به طرف اهواز حرکت کرد. از مزرعه که دور شد به سرعتش افزود. ساعتی گذشت تا به کاروانسرای کنار دروازه رسید. دروازه را بسته بودند. وارد کاروانسرا شد. کاروانی رسیده بود. مسافرانش ناچار بودند تا صبح که دروازه شهر را باز می کردند آن جا بمانند. باربران و خدمتکاران، میان شتران و اسب ها در رفت و آمد بودند. بوی تنور و نان می آمد. کسی به او توجه نکرد. صورتش را پوشاند و به اصطبل رفت. هنوز اسب ها و شترهای کاروان را به اصطبل نیاورده بودند. تنها یک مشعل، کنار در روشن بود. در انتهای اصبل، پشت ستونی که در تاریکی قرار داشت اسب را از گاری باز گرد و به تخت روان بست. برای اسب یونجه ریخت. طناب را باز کرد و کیسه ها را از گاری پایین انداخت. کیسه های زیری را طوری چیده بود که مسافرانش صدمه ای نبینند. آن ها را سوار تخت روان کرد . پرده گاری اش را کشید تا پیدا نباشند. دو تا از کیسه ها را گوشه ی اتاقک تخت روان گذاشت. آفتابه ای آب به آن ها داد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند. مادر مهران با صدایی لرزان گفت: متشکرم که ما را نجات دادی! راست است که ما را نزد دخترم می بری؟ زلفا همسر دعبل است و پسری به نام علی دارد؟...
+دعبل سوار گاری شد و به طرف اهواز حرکت کرد. از مزرعه که دور شد به سرعتش افزود. ساعتی گذشت تا به کاروانسرای کنار دروازه رسید. دروازه را بسته بودند. وارد کاروانسرا شد. کاروانی رسیده بود. مسافرانش ناچار بودند تا صبح که دروازه شهر را باز می کردند آن جا بمانند. باربران و خدمتکاران، میان شتران و اسب ها در رفت و آمد بودند. بوی تنور و نان می آمد. کسی به او توجه نکرد. صورتش را پوشاند و به اصطبل رفت. هنوز اسب ها و شترهای کاروان را به اصطبل نیاورده بودند. تنها یک مشعل، کنار در روشن بود. در انتهای اصبل، پشت ستونی که در تاریکی قرار داشت اسب را از گاری باز گرد و به تخت روان بست. برای اسب یونجه ریخت. طناب را باز کرد و کیسه ها را از گاری پایین انداخت. کیسه های زیری را طوری چیده بود که مسافرانش صدمه ای نبینند. آن ها را سوار تخت روان کرد . پرده گاری اش را کشید تا پیدا نباشند. دو تا از کیسه ها را گوشه ی اتاقک تخت روان گذاشت. آفتابه ای آب به آن ها داد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند. مادر مهران با صدایی لرزان گفت: متشکرم که ما را نجات دادی! راست است که ما را نزد دخترم می بری؟ زلفا همسر دعبل است و پسری به نام علی دارد؟...
معرفی کتاب های مشابه
رویای نیمه شب
داستانی در مورد ابوراجح حمامی و عاشقانه های دختر شیعه اش با پسری سنی. نوشته: مظفر سالاری
نامیرا
داستان زندگی عبدالله بن عمیر و نگاهی به واقعه عاشورا . نوشته: صادق کرمیار
یوما
داستان زندگی خدیجه (س) همسر پیامبر(ص). نوشته: مریم راهی
به سپیدی یک رویا
داستان زندگی حضرت فاطمه معصومه(س) خواهر امام رضا(ع). نوشته : فاطمه سلیمانی ازندریانی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}